مهندس عشق خنده
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رز سیاه و آدرس black-roze.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نیمه ی گمشده ام نیستی

که با نیمه ی دیگر

به جست و جویت برخیزم

تو...

تمام گمشده ی منی!

[ چهار شنبه 15 شهريور 1398برچسب:, ] [ 22:2 ] [ حمزه عسكري ]
مشتی باش عین ما هرکی داشته ادعا. قهرمان قصه هاست سینه سوخته مثل ما. زشت عین خوشگلا جغد باشو خوش صدا. سیری فکر گشنه ها اون بالایی پشت ماست. زنده باش نه زندگی کن گنده باشو بچگی کن. قصه باش نه قصه گو عشقی باش تو فنت قو. خودت باش واقعی رد شو بشکون شاخ دیو. هرچی هستی خر نباش قانع به کم نباش.
[ دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:29 ] [ حمزه عسكري ]
تلخ ترین حرف : دوستت دارم اما … شیرین ترین حرف : … اما دوستت دارم شما دوستان هم نظراتونا بگین
[ یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, ] [ 20:47 ] [ حمزه عسكري ]
وقـتـی دلـت گـرفـتـه وقـتـی غـمـگـیـنـی وقـتـی از زنـدگـی سـیـری " حـواسـتـو خـیـلـی جـمـع کـن " چــون طــعــمــه خــوبــی هــســتــی ...
[ یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, ] [ 20:45 ] [ حمزه عسكري ]
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لب اس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه : سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش. یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام …. پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند.
[ یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, ] [ 20:44 ] [ حمزه عسكري ]
پسر گفت: اگر مي خواهي با هم بمانيم بايد همه جوره با من باشي دخترک که به شدت پسر را دوست داشت گفت: باشه عزيزم هر چه تو بگويي. پسرک دختر را عريان کرد، دختر آرام ميلرزيد ولي سخن نمي گفت مي ترسيد عشقش ناراحت شود... پسرک مانند ابري سياه بدن د...ختر را به آغوش کشيد و بدون کوچکترين بوسه شروع کرد... دخترک آهي کشيد و پسرک مانند چرخ خياطي بالا و پايين مي شد... دخترک بدنش مي سوخت ولي صدايي نمي آمد... پسرک چند تکان خورد و در کنار دخترک افتاد، دختر با لبخند گفت: آرام شدي عروسکم؟؟؟ پسرک آرام خنديد، لباسهايش را پوشيد و رفت... دخترک ساعتي بعد تلفن را برداشت و زنگ زد و گفت: سلام عشقم ولي پسرک مانند هميشه نبود و تنها گفت: ديگر به من زنگ نزن و قطع کرد... دخترک عروسکش را بغل گرفت و در کنج اتاقش آرام گريست... چند سال گذشت... تبريک مي گويم به پسرک! همان دخترک زيبا شد فاحشه قصه - ما فاحشه سيگارم تمام شده تو سيگار داري؟ فاحشه آرام مي گويد: چرا به ديگران نگفتي به جرم عاشق شدن فاحشه شدم
[ یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, ] [ 20:41 ] [ حمزه عسكري ]



داری میمیری از دلتنگــی ...

اما بازم هی منتظر میشی که اون اول بهت اس ام اس بده ...

لـعنـت بـه غــــرور

[ دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:0 ] [ حمزه عسكري ]
درباره وبلاگ

سلام سلام اينجا وبلاگ يه ادم لوس فضول پرخنده است حالا غمم داره ولي خوب زياد سر به سر غماش نميده بي محلشون ميكنه اين فضوله خودمم مهندس حمزه خوش اومدي عزيزم هرجا رفتي خدايي نظر بده خرجش يه كليك بامرام اميدوارم بهت خوش بگذره hamijir71@yahoo.com

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ

کد پیغام خوش آمدگویی